برای سحر بختیاری و حال و هوای این روزهایش...

 

...

تو قرص می خوری و مرا درد می کُشد

 

این داغدیده را غزلی سرد می کشد

 

 

با اضطراب ِ [وای خدایا! چه می شود؟..]

 

تکرار این عبارتِ [برگرد] می کشد

 

 

"بیست و چهار تا...؟" غزلم را بدون شک

 

این بیت هایِ بی رمقِ زرد می کشد

 

 

در انتظار دیدن خط و نشانه ات

 

چشم مرا مونیتور نامرد می کشد

 

 #

[شرمنده ام که فحش جدیدی نداشتم

 

غم هر چه را که تازگی آورد می کشد!] 

 #

 

قرص و غزل اگر نکشد, بی گمان مرا

 

این بغض های قابل پیگرد می کشد...

 

 

مسعود امیری

۹/فروردین/۹۰

*************************

پانویس :

اول: سحر بانو! همیشه دلت را بهار خواسته ایم! جوانه بزن رفیق... 

دوم:پوزشم را بپذیرید که شعری بهاری نداشتم . بی توجه به تقویمَ بغض های دوستان را گریه می کنم! 

 سوم: با آرزوی سالی پر از خنده هایی بی منت لب ...