برای سعید باجووند عزیز و "خاور" بی "میانه" اش...

برای سعید باجووند عزیز و "خاور" بی "میانه" اش...


بداهه ی شبانه ایست پر ایراد . امید که ایراداتش به دید استاد قابل اغماض افتد...



در "خاوری" که هیچ ندارد "میانه" ای


شاعر شدیم, بی غزل عاشقانه ای

 


شاعر که نه ! لحافِ قرون میانه را


حلاج می شویم به گرزِ شبانه ای!

 


هی داد می زنیم که :"آه ای وطن! عزیز!..."


چندان که گشته ایم شبیه حنانه ای


 

شاعر شدن بدون غزل, هجو گفتن است


وقتی که نیست شاعری ات را بهانه ای


 

"میدانِ" دیدمان به تغزل وسیع نیست


"تحریر" کرده اند لجِ بچگانه ای


 

آزادی از کدام مسیرش به انقلاب -


- رد می شود زکوچه ی بن بست و خانه ای -


 

- که خشت خشت و ملات و زمینه اش


"تغییر" کرده به شیوه ی بس احمقانه ای؟!


###


خمیازه می کشم, غزلم سرفه می کند


دیگر نمی زند به یقینم جوانه ای


 

حالا به رختخواب فقط فکر می کنم


و خواب های مستندِ شاعرانه ای -


 

- که در غلاف  سرد سفیدی به روی دست


لم می دهم به روی بلندای شانه ای...



برای سحر بختیاری و حال و هوای این روزهایش...

برای سحر بختیاری و حال و هوای این روزهایش...

 

...

تو قرص می خوری و مرا درد می کُشد

 

این داغدیده را غزلی سرد می کشد

 

 

با اضطراب ِ [وای خدایا! چه می شود؟..]

 

تکرار این عبارتِ [برگرد] می کشد

 

 

"بیست و چهار تا...؟" غزلم را بدون شک

 

این بیت هایِ بی رمقِ زرد می کشد

 

 

در انتظار دیدن خط و نشانه ات

 

چشم مرا مونیتور نامرد می کشد

 

 #

[شرمنده ام که فحش جدیدی نداشتم

 

غم هر چه را که تازگی آورد می کشد!] 

 #

 

قرص و غزل اگر نکشد, بی گمان مرا

 

این بغض های قابل پیگرد می کشد...

 

 

مسعود امیری

۹/فروردین/۹۰

*************************

پانویس :

اول: سحر بانو! همیشه دلت را بهار خواسته ایم! جوانه بزن رفیق... 

دوم:پوزشم را بپذیرید که شعری بهاری نداشتم . بی توجه به تقویمَ بغض های دوستان را گریه می کنم! 

 سوم: با آرزوی سالی پر از خنده هایی بی منت لب ...