برای سعید باجووند عزیز و "خاور" بی "میانه" اش...
بداهه ی شبانه ایست پر ایراد . امید که ایراداتش به دید استاد قابل اغماض افتد...
در "خاوری" که هیچ ندارد "میانه" ای
شاعر شدیم, بی غزل عاشقانه ای
شاعر که نه ! لحافِ قرون میانه را
حلاج می شویم به گرزِ شبانه ای!
هی داد می زنیم که :"آه ای وطن! عزیز!..."
چندان که گشته ایم شبیه حنانه ای
شاعر شدن بدون غزل, هجو گفتن است
وقتی که نیست شاعری ات را بهانه ای
"میدانِ" دیدمان به تغزل وسیع نیست
"تحریر" کرده اند لجِ بچگانه ای
آزادی از کدام مسیرش به انقلاب -
- رد می شود زکوچه ی بن بست و خانه ای -
- که خشت خشت و ملات و زمینه اش
"تغییر" کرده به شیوه ی بس احمقانه ای؟!
###
خمیازه می کشم, غزلم سرفه می کند
دیگر نمی زند به یقینم جوانه ای
حالا به رختخواب فقط فکر می کنم
و خواب های مستندِ شاعرانه ای -
- که در غلاف سرد سفیدی به روی دست
لم می دهم به روی بلندای شانه ای...


مسعود هستم. یعنی سعی می کنم که باشم !